واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
آداب |
جمع ادب، روش ها |
اُسوه |
نمونه، الگو |
عالَمیان |
مردم جهان |
آن چنان |
آن طور، آن گونه |
کریم |
بخشنده |
احزاب |
جمع حزب، گروه ها |
برخی |
بعضی |
بزرگوار |
شرافتمند |
مهر |
محبت |
عطوفت |
محبت، مهربانی |
می فرمود |
می گفت |
پاره ی جگر |
جگر گوشه، عزیزدل |
سجده |
سر بر زمین گذاشتن |
برمی خاست |
بلند می شد |
رأفت |
مهربانی |
تندخویی |
بد اخلاقی |
بد (بد بگوید) |
بی ادبی |
سیما |
چهره |
متفکر |
اندیشمند |
پیش دستی |
اقدام زودتر |
اختیار می کرد |
انتخاب می کرد |
بیش از حدّ لزوم |
بیشتر از ضرورت |
مقام دادخواهی |
هنگام قضاوت کردن |
حضور |
نزد، پیشِ |
نمی آلود |
آلوده نمی کرد |
حریم |
محدوده |
تجمّل |
ثروت اندوزی |
دوری می جست |
فاصله می گرفت |
بانگ |
صدا |
ستایش |
خوبی کسی را گفتن |
فروماند |
درمانده می شود |
جمال |
زیبایی |
ظِلال |
جمع ظِل، سایه ها |
مجموع |
گردآمده، جمع شده |
بَس |
کافی |
سبو |
کوزه ی سفالی |
به من تنه نزنند |
با من برخورد نکنند |
||
اخلاق |
جمع خُلق، عادت های خوب و پسندیده |
||
دربر می گرفت |
بغل می کرد، در آغوش می کشید |
||
سخن درشت |
حرف زشت و ناراحت کننده |
||
گشاده رو |
خوش اخلاق، خوشرو |
||
محزون |
غمگین، غمناک، اندوهگین |
||
اوقات |
جمع وقت، وقت ها، زمان ها |
||
عیادت |
به دیدار بیمار رفتن و احوالپرسی کردن |
||
دشنام |
حرف زشت و ناسزا، فُحش |
||
تجاوز |
دست درازی، زیاده خواهی |
||
گذشت |
بخشیدن گناه کسی، چشم پوشیدن از چیزی |
||
مُدارا |
سازش، کنار آمدن، بخشش |
||
اعتدال |
تناسب، هماهنگی و زیبایی |
||
خلیل |
لقب حضرت ابراهیم (ع) |
||
مواعظ |
جمع موعظه، پندها و نصیحت ها |
||
به چه کارت می آید |
به درد تو نمی خورد، برای تو مفید نیست |
||
کوردلانِ تاریک اندیش |
انسان های نادان و گمراهی |
||
صَلَّی اللهُ عَلَیْه وَ آلِهِ وَ سَلَّم |
درود خدا بر او و خاندانش باد |